تاثیر دین زرتشت بر ادیان دیگر-بخون-افتخار می کنم که ایرانی ام
به تأیید کارشناسان کوچکترین تأثیری از این فرهنگ و عقاید در گاتها مشاهده نمی شود. ظهور زرتشت ، در منطقه بسیار دوری از تمدن بابلی و قبل از هزاره اول ق.م.(حدود هزاره دوم) رخ داده است و در زمانی که زرتشت پیام خود را اعلام کرد نه رابطه ای بین خاور نزدیک و خوارزم وجود داشت و نه تورات به وجود آمده بود. عهد عتیق به گواهی محققین و دانشمندان پیرو نظریات متفاوت و به اتکا بررسی هایی که در قرن بیستم تکامل یافته است، پس از تبعید یهودیان به صورت یک کتاب منظم شکل گرفت و مهمترین بخشهای آن توسط نویسندگان دوران تبعید و پس از آن تنظیم گردیده است در حالی که در این ادوار مؤلفین و روحانیون یهودی به تکمیل و ترسیم و اصلاح و تنظیم تورات مشغول بوده اند قرنها از تدوین سرودهای زرتشت می گذشته است. گذشته بر این اصولاً مبانی فکری و میتولوژی تورات با برداشتهای زرتشت به هیچ وجه منطبق نیست. تورات مراحل اولیه میتولوژی تشکیل یک امت را بیان می کند و یهوه خدای حافظ قوم بنی اسرائیل است و دین یهود میثاقی است که فقط بین قوم یهوه یا اسرائیلیان و خدایشان منعقد می گردد. در این مراحل برداشتهای تورات بسیار انتروپومورفیک و اساطیری است. خدا دارای شخصیتی کاملاً انسانی است و از کیفیات بشری برخوردار است.
یهوه خدایی است حسود و عصبانی و قهرآلود. باید برای او قربانی برد و با آداب و رسوم و شعائر خاص به ستایشش پرداخت. اوست مالک سرنوشت قوم خویش و آنها اراده ای در مقابل او ندارند. اگر به میثاق خود به شایستگی عمل نکنند به آتش غضبش خواهند سوخت و به نابودی و هلاک دچار خواهند شد. در حالی که گاتها با اسطوره های تورات بیگانه است و اهورامزدا خدای جهان است نه خدای قوم آریاییان. انسانها در نظر زرتشت آزاد آفریده شده و با اختیار باید راه خویش را برگزینند. سرنوشت انسان به دست خود اوست و افکار و اندیشه و عملش بهشت و جهنم او را بر پا می دارد. وجدان آرام بالاترین پاداش و درون تیره و ناآرام شایسته ترین کیفر است.
بین پیام زرتشت و تورات هیچ گونه قرابتی نیست و آنچه روحانیون یهود به نام موسی در تورات بیان داشته است متأثر از فرهنگی به کلی غریبه با فرهنگ گاتها است.
اما با بررسیهای دقیقی که در قرن بیستم به عمل آمده مسلم شده است که پیام زرتشت غیر مستقیم در ادیان دیگر مؤثر واقع شده است. در اوستای متأخر که مذهب جامعه هخامنشیان و ساسانیان بر آن بنا شده است، از پیام زرتشت اثر بسیار کمی وجود دارد( البته در زمان هخامنشیان خلوص بیشتری داشته). هنگامی که بابل به تصرف ایرانیان درآمد و با یهودیان تبعیدی برخورد نمودند، دین اوستایی در عقاید یهودیان تأثیر شدیدی نمود. در بخشهای تورات که پس از این برخورد شکل گرفته اند تأثیر دین ایرانیان را می توان مشاهده کرد.
زهنر معتقد است که نفوذ دین زرتشت در دین یهود به خصوص از مطالعه الواح کشف شده در بحرالمیت بهتر روشن می شود. در معتقدات این فرقه موارد زیادی یافت می شد که با دین زرتشت شباهت داشت. در برداشت شیطان این فرقه تحت تأثیر عقاید ایرانیان قرار گرفته اند. در الواح بحرالمیت آمده است که چگونه یهوه دو روح آفرید، روح راستی و روح شر که یکی به نور وابسته است و دیگری به ظلمت. همه شرارتها از فرزندان روح شرورند که سعی می کنند فرزندان راستی را منحرف سازند.
یهوه از روح شر تا ابد متنفر است و از همراهیش منزجر، ولی روح راستی را تا ابد دوست داشته و با او همراه است( تورات فقط بخشی از عهد عتیق است).
زهنر معتقد است این مطالب که در تورات وجود نداشته مسلماً از اوستا اقتباس شده است ولی برداشت زرتشت بسیار عاقلانه تر می باشد زیرا روح شریر را او از ابتدا بد نیافرید بلکه او با اختیار زشتی را برگزید. او می نویسد با مقایسه دکترین زرتشت در مورد کیفر و پاداش در آخرت با مسیحیت می توان به طور یقین نتیجه گرفت که مسیحیت از زرتشت متأثر گردیده است هر چند شکل بهشت و جهنم دین مسیح به کلی با گاتها اختلاف دارد. او اشاره می کند به تحول در دین یهود پس از برخورد با زرتشتیان و می نویسد که ما یکباره در بیانات دانیل(20/12) می بینیم از برخاستن مردگان سخن گفته می شود که برخی از آنها حیات جاودان و بعضی مجازات ابدی می یابند. زهنر فریسیان را بسیار متأثر از عقاید ایرانیان دانسته و معتقد است نام آنها نیز به دلیل همین شباهت عقیدتی فریسیان( فارسیان) شده است.
زهنر معتقد است: (( آنچه در پیام زرتشت زنده و حیات بخش بود از جانب یهودیان به مسیحیت منتقل شد در حالی که آنچه بی اهمیت بود به وسیله ساسانیان نظام نامه وار مدون گردید به طوری که دین زرتشت خلوص خود را از دست داد و منجمد و بی مغز شد)).
زولستر معتقد است در دین زرتشتی برای اولین بار بهشت و جهنم مطرح شده و ادیان دیگر( ادیان ابراهیمی که پایه گذار آن دین یهود است) از آن اقتباس کرده اند.
میلز معتقد است که دین زرتشت در آیین یهود اثر گذاشته است و به خصوص در زمان تبعید یهودیان، فریسیها یک طبقه برجسته از یهودیان بودند که بیشتر تحت تأثیر دین ایرانیان قرار گرفته بودند و در معتقداتشان به خوبی می توان این تأثیر را دریافت. توسط همین فریسیان آیین زرتشت در مسیحیت نفوذ یافته است.
پروفسور دوش گیمن به کتاب قضات در تورات باب 9 آیه 23 استناد می نماید که در آنجا روح شرور و خبیث خداوند، به شائول حمله می کند. به عبارت دیگر یهوه دارای دو روح نیکو و شرور است. او معتقد است که این موضوع از دین ایرانیان اقتباس شده و نمونه آن نیز در طومارهای بحرالمیت دیده می شود. او برخی از این طومارها را که در نیمه دوم قرن اخیر کشف شده است، چنین اقتباس می کند: (( همه آنچه موجود است و بوجود خواهد آمد از خدای داناست... او آدمی را آفرید تا بر جهان فرمانروا باشد و برای او دو روح ساخت تا هنگامی که به سوی خدا رجعت می کند با او باشد. آنها ارواح راستی و دروغند. در جایگاه نور سرچشمه راستی است و ریشه دروغ در سرچشمه ظلمت. فرمانروایی بر همه فرزندان راست کرداری با شهریار روشنی است که در راه نور گام بر می دارند، گمراهی فرزندان راستی همه در دست ظلمت و فرزندان اوست... از این دو روح همه فرزندان انسان ریشه گرفته اند و از جدایی آنها گروههای مردم میراث می برند. مردم در راه این دو روح طی طریق می کنند. اما خدا در خرد با شکوه خویش دورانی برای ویرانی تعیین کرده و به هنگام موعود به کیفر خطاهای فرزندان ناراستی همه آنها را نابود خواهد کرد و آنگاه راستی در جهان آشکار می شود)).
فرقه اسنیان به سرنوشت معتقد بودند، زوزفوس مورخ مشهور یهودی نزدیک به زندگی مسیح می نویسد: (( اسنیان بر آنند که سرنوشت بر همه چیره است و هیچ واقعه ای روی نمی دهد مگر آنکه در سرنوشت آمده باشد)).
گیمن و بسیار ی از محققین دیگر معتقدند که پل چینود یا پل پاداش دهنده(جدا سازنده) را یهودیان از زرتشتیان اقتباس کرده و بعد نیز به پل صراط مبدل شده است( که این اقتباس به وسیله یهودیان وارد دیگر ادیان و ادیان ابراهیمی شده).
ویتنی پژوهشگر نامدار آمریکایی معتقد است که مذهب ایرانیان در دنیای قدیم پیشرو بوده و حتی یونانیان از آنها درس گرفته اند. او می نویسد که از مذهب زرتشت یهودیان بهره گرفته و عیسی خواه انسان و خواه خدا، از آن پیروی نموده و همان را موعظه کرده و روی آن ایستادگی نمود تا در بالای صلیب به خاطرش جان داد. البته این افتخار و شرف بزرگی است برای کسی که در عقیده خود پافشاری نموده و در راه آن جان داده است ولی از برای عیسی و دیگران ممکن نبود آیینی را که زرتشت در سه جمله اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بیان کرده است، بهتر و پاکتر از او توجیه نمایند.
آیا این سه جمله شامل همه چیز نیست و اساس کلیه مذاهب شمرده نمی شود؟ آیا ممکن است یکی از مرسلین پارسا چیزی بر آن بیفزاید؟ شاید کسی در جواب بگوید آری عشق مسیحا را نیز می توان ضمیمه این اصول کرد. اما کسی که دارای اندیشه نیک و پاک است نه تنها به عیسی که به سراسر جهان و خالقش عشق می ورزد. کسی را که اندیشه پاک است دلی هم پاک دارد. همیشه اندیشه نیک اساس و بنیان حقیقی گفتار و کردار نیک است.
فیلیسین شاله می نویسد که: (( دین زرتشت در آیین جِین و بودا هنوز نفوذ و تأثیر نموده و آزادی انتخاب در دین، احتراز از قربانی خونین، و احترام به زندگان از اصول هر سه دین و از اصطلاحات زرتشت است)).
آلتهیم معتقد است: (( نظیر سخن زرتشت را در بین پیمبران یهود می توان یافت و این اتفاقی نیست بلکه از وحدت خواست مذهبی آنان سرچشمه می گیرد، آنها همه در یک چیز شریکند و آن این است که خدا را در یک عمق و ژرفای خاصی، که تا آن روزها ناشناخته مانده بود، درک می کردند و سعی در این داشتند به شکلی که از او ساخته شده بود صفا و خلوص بخشند. آنها می خواستند الوهیت را از آن جامه رنگارنگ که میتولوژی بر او پوشانده بود، آزاد ساخته و در عظمت پرشکوه خود ارائه دهند)) ( بررسی های انجام شده نشان می دهد که قبل از برخورد با ایرانیان تورات درباره یهود قضاوت دیگری داشته است).
ویدن گرن معتقد است وجود تقاویم هخامنشی در سرزمینهای دیگر که پایه اوستایی داشته و نامهای اوستایی در آنها به کار برده شده است، گواه روشنی است بر نفوذ دین زرتشت در این نواحی البته برخی نیز معتقدند که در این تقاویم مفاهیم اوستایی با دین زروانیان و مغان مخلوط شده است.
ویدن گرن می نویسد که در زمان پارتها نفوذ مذهبی دین زرتشت به خاور نزدیک توسعه می یابد.
اشاتولوژی و اپوکالیپسی همیشه در مذهب ایرانیان نقش مهمی بازی کرده است ولی در این زمان این معتقدات در بین النهرین، فلسطین، سوریه و... منتشر گردید و همه جا به خصوص از طرف یهودیان با اشتیاق پذیرفته شد. او معتقد است(( اشاتولوژی مزداپرستان و عقاید آنها درباره روح و حیات پس از مرگ و پاداش اخروی در دین یهود مؤثر واقع گردیده و با مکاشفه ای که از تورات به ارث برده بودند آمیخته شد)).
داوسون یک لیست بیش از صد مورد ذکر می کند که در آن مذهب زرتشتیان با آنچه امروز به نام دین یهود، مسیح و... ارائه می شود، شباهت دارد.
بسیاری از این موارد به طور مسلم پس از دوران تبعید در دین یهود پذیرفته شده و سپس به دین مسیح و... منتقل گردیده است( ادیان ابراهیمی).
کارتر معتقد است که امید قوم یهود به آتیه،ارتباط مستقیم داشت با خشنودی یهوه در روی زمین و افتخارات قوم اسرائیل. (( حیات آینده یهودیان بسیار نامشخص بود ولی هنگامی که با ایرانیان تماس حاصل کردند برای اولین بار عقیده به جاودان بودن روح شکل قطعی به خود گرفت و امید به حیات آینده در آنها بیدار شد و پاداش نیکوکاران و مجازات بدکاران قوت یافت)). او می نویسد: (( تحقیقات دقیق حاکی است که اصول دین زرتشت قبل از تماس با یهودیان شکل گرفته بوده است و به احتمال قوی از جانب دین یهود نفوذی در آن نشده است)). به نظر کارتر پس از تبعید یودا یک ناحیه ایرانی شد و تا حمله اسکندر نیز باقی ماند و به عبارت دیگر یهودیان دو قرن تماس مستقیم با ایرانیان داشته اند. یهودیان یهوه را به صورت خدای قبیله خود تصور می کردند و برخی نیز او را خدای طوفان می دانستند. او خدای واحد برای جهانیان نبود بلکه خدای خاص بنی اسرائیل به شمار می رفت و به همین جهت نیز آنها موظف بودند فقط به او خدمت کرده و به خدایان دیگر خدمت نکنند. کارتر یهودیان را در دوران قبل از اسارت و تماس با ایرانیان هونوتئیسم در مقابل مونوتئیسم می نامد( یعنی آنها که فقط به یک خدا برای خودشان معتقد بودند نه یک خدای عمومی برای جهان). این برداشتی است که اغلب محققین عهد عتیق بیان داشته اند.
او می نویسد بنی اسرائیل همه بدبختیها و موفقیتهای قوم خویش را به یهوه نسبت می داد و رضایت و خشنودی او را عامل تعیین کننده می دانست. آنها برای تأمین نظر یهوه با تقدیم هدایا و قربانی و بجا آوردن مراسم و آداب و شعائر خاص به یهوه خدمت می کردند ولی به مسائل اخلاقی کمتر اهمیت می دادند. به عبارت دیگر با اجرای اعمال پسندیده و اخلاقی ایمان کسی به اثبات نمی رسید، بلکه فقط انجام آداب و رسوم و شعائر و تشریفات و تقدیم قربانی مناسب شرایط ایمان بود. کم کم نبی های اسرائیلیان به یهوه صورت کلی و جهانی داده و او را عادل و مهربان خواندند.
پس از قرن هشتم ق.م. به تدریج تصور جهانی یهوه پدیدار شد و به خصوص پس از تبعید و تماس با ایرانیان این تصور قوت گرفت در حالی که بر عکس بین ایرانیان این توحید روحانی و اصیل در همان ادوار رو به زوال رفت. کارتر معتقد است که یهودیان از این برداشت عالی مزداپرستی هنگام تبعید بسیار متأثر شده و آن را در دین خود وارد ساختند و صفات اهورامزدا را برای یهوه برگزیدند.
ویل دورانت معتقد است که ایده جهنم و بهشت و پاداش و کیفر و نزاع بین نیکی و شر و غلبه نیکی بر بدی را یهودیان از زرتشتیان اقتباس کرده اند.
گلازناپ محقق آلمانی به تفصیل درباره دین یهود بحث کرده و به خصوص صفات یهوه را در تورات تجزیه و تحلیل کرده است، او به نکاتی اشاره می کند که قبل از متأثر شدن از دین زرتشت در تورات به آنها برخورد می کنیم، برخی از این برداشتها حتی پس از تبعید نیز در کتاب عهد عتیق باقی مانده است(اصولاً مفهوم دین و تقوی و پرستش خداوند در مکتب زرتشت و دکترین تورات به کلی متفاوت است و اگر در پیام زرتشت انسانیت، اخلاق حسنه و فضایل انسانی معرف مزداپرستی، و عمل نیک پایه تقوی و ایمان است، در تورات اصولاً دین مفهوم دیگری داشته و انجام تشریفات و شعائر بدوی و ابتدایی مشخصه ایمان به یهوه است. آنچه در تورات اصولاً مورد توجه قرار نگرفته اخلاق حسنه و فضایل و کمالات انسانی و تکامل روحی اوست. پس از تورات به تدریج نبی های اسرائیلی به این اصول توجه کرده اند ولی هرگز به کمال پیام زرتشت دست نیافته اند.) برای مثال به چند نمونه از صفات یهوه که گلازناپ از کتاب مقدس یهودیان نقل کرده اشاره می کنم:
خدای تورات غضبناک و آتشین مزاج است.
خدای اسرائیلیان به غارت و جنگ علاقمند است و قتل و عام کودکان و زنان را تأیید می کند.
یهوه نژادپرستی را صحه می گذارد.
یهوه متعصب و بی گذشت است.
حال اگر گاتها را بررسی کنیم نه تنها از این صفات کوچکترین نشانی در اهورامزدا نمی بینیم بلکه فروزه های او راستی، حقیقت، اندیشه نیک، مهر و محبت و فروتنی و... است. این مقایسه می رساند که گاتها به هیچ وجه نمی تواند از تورات متأثر شده باشد(اصولاً با اثبات تقدم گاتها بر تورات بحث درباره متأثر شدن گاتها از کتاب مقدس یهودیان غیر ضروری است).
بسیاری از محققین هفت فرشته عرش یهوه، که پس از تبعید در برداشتهای آنها شکل گرفت، یعنی جبرئیل، میکائیل، رفائیل، اسرافیل، عزرائیل، اوهیل و اوریل را انعکاس امشاسپندان زرتشتیان و چهار ملک مقرب را اقتباس از چهار فروزه اصلی اشا، وهومنه، خشترا و آرمئیتی می دانند.
اگوست فون گال نویسنده و مترجم و مفسر تورات عبری سامریان، که دانشمندی آلمانی و مؤمن به کلیسا و تورات یهودیان است، در کتاب مشروح و مفصلی، تأثیر دین زرتشت در دین یهود را بررسی می کند. بازگو کردن خلاصه این تجزیه و تحلیل، حتی به اختصار، خود محتاج به بخش کاملی است که از عهده خارج است. فقط از نظر اطلاع به برخی از نظریات او اشاره می کنیم:
فون گال می نویسد: (( اگر نبی های قبل از تبعید انتظار مسیح و نجات بخشی را نمی شناختند، و اگر آنچه از اشاتولوژی در کتب آنها آمده واقعی و ناب نیست بلکه دارای منشأ پس از تبعید می باشد، پس علت ظهور یکباره آن چه بوده است؟ این سوال دائماً مرا به خود مشغول می ساخت، علاوه بر این اثر فرهنگ ایرانی که در دوران رومی- یونانی بر یهودیت اعمال شده و به طور عموم مورد قبول واقع شده چگونه توجیه می شود؟... یک اشتغال عمیق و دقیق به منابع مذهبی پارسیسم مرا یاری کرد به این واقعیت معرفت یابم که یهودیت از دوران کوروش تحت تأثیر عقاید مذهبی پارسیسم قرار گرفته بوده است)).
به تحقیق فون گال همین اعتقاد به منجی و سوشیانت، که از ایرانیان اقتباس شده بود، رفته رفته چنان قوت گرفت که بالاخره در یک گهواره جدید مسیحیت را بوجود آورد. به عبارت دیگر حتی مسیحیت من غیر مستقیم زاییده فرهنگ ایرانی است. فون گال با اشاره به بررسی محقق آلمانی، گ. هولشر درباره کتاب پنجم موسی(دئوترونویوم) که ثابت نمود کتاب قوانین مجدد یهودیان در دوران تبعید شکل گرفته است، و یک تجزیه و تحلیل مفصل نتیجه می گیرد که: (( اگر یهودیت پس از تبعید خود را هر چه بیشتر به صورت یک دین وابسته به قانون تحول بخشید، در حقیقت این عملی بود که قبل از آن در دین زرتشت انجام می شد. نقاط برخورد و تشابه در این دو دین بسیار وجود داشت)). او می نویسد که قانون و دستورات مفصلی که در عهد عتیق وارد شده و یهودیان را به صورت قومی متهد و قانوندان معرفی کرد تحت تأثیر مستقیم ایرانیان بوجود آمده است به طوری که: (( انسان از خود می تواند سوال کند آیا پارسیسم با شدت و غیرت در تحول دین اسرائیل به یهودیت یا دین قانونمند مؤثر نبوده است؟)).
فون گال با تجزیه و تحلیل گاتها به این نتیجه می رسد که: (( ایجاد یک نظام الهی که در آن بر دروغ پیروزی حاصل شده مهمترین هدف زرتشت بوده و پیمبر پیروان راستی را برای کمک به تکمیل این نظام فرا می خواند)). تکمیل این حکومت نیک(وُهوخشَترَ) هدفی است که برای تحول و تکامل جهان لازم است و زرتشت به جدیت آن را دنبال می کرده و با تمام قوا در وصول به آن کوشش می نموده است. این هدف نزد زرتشت یک عظمت اشاتولوژی می یابد. همین مژده فرحبخش است که خداوند به مؤمنین وعده داده است(گاتها، یسنا 31، بند10) و در این نظام همه موجودات کمال خواهند یافت(گاتها، یسنا34، بندهای 3،15).
و بالاخره می نویسد که: (( این حکومت خدا در محتوی و مفهوم به نزدیکترین شکل با مفهوم یهودی- مسیحی قرابت دارد و در موعظه های زرتشت بزرگترین نقش را به عهده می گیرد. این برای اولین بار در تاریخ ادیان است که چنین مفهومی ظاهر می شود تا بعدها در امتزاج با تصور یهودی از(( سلطنت الهی یهوه)) دیگر از آن جدا ناشدنی گردد)).
اختلاف برداشتهای تورات قبل از تبعید و پس از آن به حدی است که بعضی از دانشمندان چون سِلین به این فرضیه متوسل شده اند که اسرائیلیان موسای واقعی را کشته اند و دین او را با دین یهوه، که متعلق به اعراب مدیانیت در جنوب فلسطین ناحیه قادش است، آمیخته اند. دین واقعی موسی اعتقاد به یک خدای واحد بوده که مظهر عشق و عدالت و نظام است. پس از تبعید یهودیان به این امید متوجه شدند که موسای کشته شده مجدداً از دنیای مردگان برخاسته و رستاخیز کند و آنها را نجات بخشد. این امید سبب شد که مجدداً به همان افکار موسای قدیم بازگشتند و خدای قهار و حسود و تنگ نظر خود را به خالق مهربان و با گذشت و عادل مبدل سازند!
زیگموند فروید دانشمند شهیر روانشناس یهودی الاصل نیز یک چنین نظریه ای را مطرح ساخته و دو موسی در نظر می گیرد که یکی موسای مصری است. او دینی مقتبس از ایخناتون فرعون موحد مصری ارائه کرد و خدای او همان آتون مهربان و رحیم و جهانی بوده است. موسای دوم در مدیانیت و ناحیه قادش می زیسته و داماد یترو کاهن اعظم دین یهوه بوده است. یهودیان افکار این دو موسی را با هم تلفیق کرده اند. یهوه مدیانیت خدایی قبیله ای، حسود، غضبناک، جابر و خشمناک بوده، در حالی که خدای موسای مصری همان آتون بوده است که رحیم و عادل و باگذشت و جهانی است. سرخوردگیهای قوم اسرائیل و شکستهای آنها سبب شد که((بالا خره رفته رفته با نفوذ نبی های یهودی یهوه همان صفات آتون را بیابد و جهانی و روحانی شود و به عبارت دیگر خدای واقعی موسی یا آتون بر یهوه مدیانیت غلبه کند))!
دانشمند دیگری چون پ. ولتس آلمانی نیز نظریاتی شبیه همین عقاید اظهار کرده و معتقد است که خدای موسی ابتدا در گفته ها و افکار نبی ها شکل واقعی خود را ارائه داده است.
تشریحی که از دین یهود دانشمندان انجام داده اند نشان می دهد که تحول دین اسرائیلیان و به قول فون گال، تبدیل این دین به یهودیت، آن گونه که اکنون شاهد آن هستیم، مدیون برخورد با ایرانیان و متأثر شدن از دین و فرهنگ آنان است.
چنانکه دیدیم به تدریج به اثبات می رسد که اکثریت قریب به اتفاق رسالات دینی اسرائیلیان و به خصوص تورات، در دوران پس از تبعید شکل گرفته و تنظیم شده و یا تکمیل و ترمیم شده است. در آثاری که هنوز از دوران قبل از تبعید باقی است به وضوح قبیله ای و قومی بودن دین اسرائیلیان و شباهت آن به ادیان کنعانی و بین النهرین مشهود است و خدای قبیله ای، حسود، وحشتناک و انتقامجوی یهوه با مشخصات انسانی و کنعانی- اسرائیلی خود جلوه می کند، در حالی که اهورامزدای رحیم و عادل و مهربان و با گذشت و جهانی، که دوست انسانهاست، در سراسر تاریخ دین زرتشت، حتی در منحرف ترین ادوار آن، از اصول کلی و پایه ای این دین بوده است. تحول برداشت کنعانی- اسرائیلی یهودیان پس از تبعید بیش از همه مولود برخورد دو فرهنگ مختلف ایران و اسرائیل است نه مولود افسانه های موسای مصری و موسای مدیانیت و فرضیات دیگری شبیه آن.
تأثیر افکار زرتشت و به خصوص مذهب اوستایی را در متفکرین یونانی، بسیاری از محققین نظیر ایزلر، ریتسن اشتین، شدر، یگر و... مسلم می دانند و حتی برخی معتقدند که هراکلیت نظریاتش را از دین مغان اقتباس کرده و افلاطون نیز از افکار آنان متأثر شده است. نظریه نزاع اضداد را که در بین حکمای یونان رواج داشته است و متفکرینی چون اناکسیماندر،هراکلیت، فیثاغورثیان، سقراط، هزیود و... به آن معتقد بوده اند، اثر دین ایرانیان و نزاع شر و خیر توجیه کرده اند. هراکلیت در ضمن معتقد بود که گوهر قانون و نظام جهان یا نوموس و لوکوس آتش است و چون در اوستا آتش معرف اشا یا قانون و نظام خلقت بود، نظر هراکلیت را اقتباس از اوستا حدس می زنند. جالب است که این متفکر نیز با قربانی خونین، که در آن ادوار رواج داشت، سخت مخالف بود و تجسم انسانی خدایان یونان را مسخره می نمود و با همه شعائر و آداب مذهبی مخالفت می کرد و معتقد بود که جسد را نباید به خاک سپرد، که همه این نظریات با اوستای متأخر بسیار شباهت دارد.
هزیود جهان را عرصه پیکار اضداد می داند که بالاخره با پیروزی زئوس و چیره شدن داد بر ستم پایان می یابد. این برداشت بسیار شبیه نزاع خیر وشر و پیروزی اهورامزداست و غلبه راستی بر دروغ...
در مورد مسیحیت هیچ گونه شکی نیست که میتراپرستی یا آیین قدیم آریاییان و ایرانیان در آن بسیار مؤثر بوده و تقریباً همه شعائر و آداب دین مسیح اقتباس از آن است. میترائیسم با دین زرتشتی کلیسایی(پیام زرتشت و اصل دین با دین زرتشتی کلیسایی تفاوت دارد) درآمیخت و به صورت یک مذهب جهانی تا قرنها پس از ظهور دین مسیح در اروپا و روم رواج داشت. شعائر دین مسیحیت کاملاً ساخته کلیسا و تشکیلات مذهبی روم می باشد که در تماس نزدیک با مذهب ایرانیان و میترائیسم بوده است. از جمله شعائر عاریتی کلیسای مسیحیت عبارتند از:
در مراسم عشاء ربانی به کار بردن نان و شراب (در دین زرتشتی کلیسایی، دراونه و هئومه یا هوم)، غسل تعمید، آب مقدس، اعتراف به گناهان، صعود مسیح به آسمان(صعود میترا به آسمان)، عید فصح یا اردیبهشت میترائیسم، ناقوس کلیسا (در پرده برداری از مجسمه میترا زنگ به صدا در می آوردند)، روز یکشنبه یا روز مهر( که همان زُن تَگ آلمانی و سان دی انگلیسی است)، رستاخیز و داوری مسیح، اعتقاد به روح، تولد مسیح از مادر باکره، حضور شبانان در تولد مسیح، وساطت عیسی برای گناهان، شمعدان هفت شاخه، اصطلاح پدر و پدر مقدس( استاد مهری دینیان نیز پدر نامیده می شد)، علامت بره، روز تولد مسیح( 25 دسامبر تولد میترا بوده است) و...
ولی در ضمن باید تأکید کرد که این شعائر و آداب هیچ گونه ارتباطی با پیام زرتشت ندارد.
دین زرتشت غیر مستقیم در کلیه مذاهب بزرگ اثر گذاشته است، زیرا همه آنها پس از تنظیم گاتها شکل گرفته اند و به خصوص چون دین یهود پایه ادیان ابراهیمی( یهود، اسلام و...) بوده، توسط معتقدات یهودیان در آنها نیز تأثیر نموده است.
قدمت گاتها اجازه نمی دهد که از تأثیر ادیان بزرگ دیگر در پیام زرتشت نشانه ای بیابیم. اصولاً زبان و آداب و رسوم و شعائر مذهبی و فرهنگ یک قوم در معتقداتی که در محیط زندگی آنها رشد می کند مؤثر است. با یک مطالعه سطحی از وداهای اولیه، که تنها باقیمانده عقاید جامعه زرتشت است و مقایسه آن با گاتها به این نتیجه می رسیم که نشانه های بسیار زیادی از جامعه زرتشت در پیام زرتشت می توان یافت، ولی آنچه بسیار جالب است نحوه برخورداری زرتشت از فرهنگ جامعه است. زرتشت از اصطلاحات و برداشتهای مذهبی مردم بهره گیری کرده ولی در بکار بردن آنها، مفهوم این اصطلاحات را با فرهنگ خاص خود تطبیق داده است. زرتشت پایه گذار یک فرهنگ نوین است که فقط در ظاهر با فرهنگ قدیم شباهت دارد ولی مغز و هسته اصلی به کلی با آن متفاوت است. در بعضی از جهات حتی در پوسته خارجی نیز با آن اختلاف دارد. زرتشت برای آن که از ذخیره حافظه ای و معنوی مردم بهره گیری نماید اصطلاحات آشنا را به کار برد، ولی با مهارت قابل توجهی قیافه ای کاملاً نو برای آنها ساخت و گاهی هم مفهومی متضاد. انسان گاتایی کاملاً با انسان ودایی متفاوت و حتی مخالف است. دیو در زبان جامعه ودایی مقدس و موجودی قابل پرستش است ولی در فرهنگ زرتشت مظهر زشتی و انحراف و دروغ است. ییما(جمشید) قهرمانی قابل ستایش است ولی در گاتها آنکه به ناحق شهرت یافته و مستحق نکوهش است. هوم در ودا مائده آسمانی است و شراب خدایان و در نظر زرتشت مشروب کثیف و شر انگیز. قربانی گاو برای میترا از شعائر مقدس و مورد احترام است ولی زرتشت آن را محکوم و مطرود می سازد. از دنیای رنگارنگ و پر از خدایان ودایی در گاتها اثری نیست و سرنوشت انسان به جای آن که در مثلث شعائر- کاهن- خدا تعیین گردد در دست انسان و در اختیار و اراده اوست و مثلث اندیشه، گفتار، کردار نیک راه او را مشخص می سازد. غیر از این اختلافات، کلمات و اصطلاحات نیز شکل دیگری می یابند. کلمات اشه(رته)، وهومن، خشترا و... در دین ودایی همه اصطلاحات شعائری است که فاقد مفهوم عمیق اخلاقی می باشند. عمل به آنها مطرح نیست بلکه در رابطه با شعائر و آداب و رسوم بکار می روند، ولی در گاتها پایه های اخلاقی تربیت انسان گاتایی شده و فضایل اصلی جامعه می گردند. این مفاهیم که در حافظه مردم به خواب رفته و سکون یافته بودند، توسط زرتشت به منطقه خودآگاه حافظه منتقل شده و حرکت و جنبش می یابند و به صورت عالیترین اهداف انسان متجسم و برجسته می شوند.
دارمستتر مدعی است(شخصی که نظراتش در بین دانشمندان خریداری ندارد) که سه اصل بنیانی زرتشت اندیشه، گفتار، کردار نیک که در گاتها هومت،هوخت، هوورشت است از سه کلمه ودایی سومتی، سوکته، سوکرته که به معنی فکر خوب، کلام خوب و عمل خوب است اقتباس شده! خود دارمستتر می پذیرد که این سه کلمه به صورت یک مثلث وابسته به هم هیچگاه در وداها استعمال نشده است و از بکار بردن آنها نیز یک اصل اخلاقی مورد نظر نبوده، بلکه به صورت کلمات تشریفاتی در دعاها و وردها به کار می رفته است. دارمستتر برای توجیه این اشکال اظهار عقیده می کند که یقیناً در ادوار بسیار دور این کلمات مفاهیم واقعی و اخلاقی داشته و به تدریج در وداها شکل رسومی به خود گرفته است. جالب است که دارمستتر مدعی است گاتها در زمان مسیح نوشته شده! حال آن که وداها در حدود هزاره دوم ق. م. تنظیم شده اند. اگر این جملات در زمانهای بسیار دورتر از وداها دارای مفاهیم اخلاقی بوده اند پس نویسنده گاتها معنی چند هزار سال قبل از تنظیم این سرودها را دوباره زنده کرده است!( البته نیت از بیان نظریه دارمستتر این بود که نشان داده شود این نوشتار به دور از تعصب است و هم چنین دوستان از کلیه نظریات، حتی اشتباه نیز آگاهی یابند، که در گذشته هم ذکر کردم ایشان شخصی است که نظراتش در بین دانشمندان خریداری ندارد).
ولی اصولاً احتیاج به این کوشش ناموفق نیست. زبان گاتها و وداها هم ریشه اند و نه تنها این لغات، که بسیاری از اصطلاحات با هم یکسانند. مهم آن است که زرتشت در پیام خود چگونه از آنها بهره گیری کرده و به چه منظوری بکار برده است. یکی از مهمترین اصطلاحات وداها (( دو)) یا دیو است که در گاتها دَئِوَ می باشد. زرتشت هم دیو را به کار گرفته اما آیا به مفهوم وداها. سراسر گاتها و وداها دارای لغات با ریشه مشترکند. هنر زرتشت همین است که با همین کلمات و اصطلاحات فرهنگ کاملاً نوینی ساخته است.
مثلث تحققی تبدیل اندیشه به عمل در شکل خاصی به کار گرفته شده که با چارچوب فکری و دینی زرتشت مطابقت می کند و در آن زمان به کلی فرد و بی همتا بوده است. این مثلث نتیجه طرز تفکر توحیدی و فلسفی اوست و در مسیر انسان- خدا قابل توجیه است. انسان برای نزدیک شدن به خدا باید به اندیشه نیک و پاک مجهز گردد که نتیجه آن گفتار و کردار نیک است. و انسانی که تجسم این شرایط گردید خدایی می شود و در جامعه چنین انسانهایی همه خوشبخت می گردند. اما در وداها نخست این کلمات با هم به صورت مرکب استعمال نمی شوند و دوم هیچ مفهوم عملی و اخلاقی را نمی رسانند.
در وداها پایه عبادات بر تشریفات و آداب و رسوم معبدی و شعائر قربانی متکی است و همه اوراد و ادعیه و اعمال بر این تشریفات دور می زند، در حالی که در پیام زرتشت کاملاً عکس آن است و همه برداشتها و معتقدات به عمل و واقعیت زندگی باز می گردد و تشریفات به کلی حذف شده است، و اگر اثر کوچکی هم یافت شود جنبه تعلیماتی و پرورشی دارد که هدف آن باز هم عمل می باشد.
مولتون هم در پاسخ دارمستتر می نویسد که به کار بردن این سه کلمه در کنار هم و مفهومی که از آن حاصل می شود بسیار مهم است و این ترکیب یک مثلث ایرانی و متعلق به زرتشت است. او می نویسد: (( در بکار بردن این تریاد( مثلث) از طرف زرتشت می توان به یقین گفت که هیچ نشانی از اینکه او آنها را با آداب و رسوم متحجر ساخته باشد وجود ندارد)).
مولتون معتقد است برای شناخت مفاهیم پیام زرتشت باید آن را از زبان خود او توجیه کرد. او دو عامل شر ونیکی را تابع سه پایه اصلی در حیات بشر می شناسد که همان اندیشه، گفتار، کردار است. عملی و تحقیقی فکر کردن زرتشت را تقریباً همه محققین پذیرفته اند و این ارتباط عملی ایمان و تقوی با زندگی روزانه مردم و برخورد عملی انسانها با یکدیگر به حدی مهم است که به نظر من آن را باید مهمترین هنر زرتشت تلقی کرد. دین ودایی در این مورد بسیار ناقص است و با پیام زرتشت قابل قیاس نیست. در اکثر ادیان جهان اعمال و تشریفات برای رضایت خدا و خدایان است و کمتر به نتایج عملی آن توجه شده است، در حالی که در دین زرتشت کاملاً عکس این برداشت صادق است.
شدر می نویسد، همانقدر که زبان گاتها و سرودهای ودایی به هم نزدیک می باشند مفهوم و محتوای آنها از هم دورند. دایره اندیشه و تفکری که زرتشت در آن حرکت می کند، با اشعار ودایی هیچ قرابتی ندارد. در وداها قربانی مرکز و محور اصلی مذهب است در حالی که در گاتها به کلی این عمل ناپدید شده و از آن اثری نیست. هم چنین از خدایانی که برای آنها قربانی می شد و در وداها اهمیت اساسی دارد، نامی نیست و دنیای مملو از خدایان ودایی در گاتها به کلی ناپدید گردیده است. زرتشت از تمام این عوامل با خبر بود ولی آگاهانه آنها را مسکوت گذاشته است.
با وجود آنکه مخالفت زرتشت با عقاید و آرا زمان خود مسلم است ولی نباید فراموش کرد که در هر دین و آیینی جنبه های پسندیده و مفید به حال جامعه وجود داشته است که از ضروریات و احتیاجات جامعه سرچشمه گرفته، ولی در طول زمان متحجر شده و اثر سازنده خود را از دست داده است. هر مصلحی برای آن که بتواند مردم جامعه را به حرکت درآورد مجبور است از خزانه محفوظات و معتقدات آنها بهره گیری کند. زرتشت نیز مسلماً چنین کرده و اگر بخواهیم ادعا کنیم که او یکسره تمام معتقدات مردم را نفی و باطل ساخته، سخنی به واقع نگفته ایم. زرتشت در قالب همان معتقدات با شکلی کاملاً نو نظر خود را بیان داشته و این هنر جالب اوست. خراب کردن همه موجودیهای فکری و ذهنی یک جامعه آسان نیست و بر پا ساختن بنایی به جای آن، که مورد توجه و پسند مردم قرار گیرد مشکلتر است. در ایجاد بنایی نو به جای ساختمانی کهنه مهم نیست که معمار و سازنده آن از مصالح قدیم بهره گرفته باشد، بلکه چگونگی این بهره گیری قابل اهمیت است. زرتشت همه اصطلاحات و مفاهیم خود را از گنجینه خاطر مردم استخراج می نماید ولی با شکل و ترکیب تازه ای آنها را پیش هم چیده و مجموعه کاملاً نوینی بوجود می آورد که به کلی با ترکیب گذشته متفاوت است.
ما زمانی که گاتها را با دید علمی و فلسفی می نگریم و با زبان منطق و عقل توجیه می کنیم، آن را کاملاً تحققی و عملی و به دور از برداشتهای انتروپومورفیک و متافیزیکی می یابیم، ولی مسلماً این سرودها برای مردم ساده و به زبان آنها صورتی دیگر داشته است. نکته جالب آن است که اگر گاتها به زبان ساده و عامیانه نیز تفسیر و توجیه شود لطافت، ظرافت و قدرت خود را از دست نداده و نیروی سازنده و تربیتی خود را حفظ می کند« مولتون می نویسد: (( اگر هم بپذیریم زرتشت از افکار موجود در جامعه بهره گیری کرده است اصالت با آن کسی است که می تواند طلای کهنه را مجدداً ضرب کرده به سکه رایجی مبدل سازد)).»
هیچ لطمه ای به اصالت پیام زرتشت وارد نخواهد شد اگر شبان ساده دل و با صفایی در آن هنگام که با آهنگ موزون نی خویش گوسفندانش را به گرد خود می خواند با یاد زرتشت در زیر مهتاب سیمگون به آسمان نگریسته و به زبان دل با فروزه های راستی، مهر و محبت و اندیشه نیک، خرد و فروتنی، قدرت و نیروی اراده و... سخن گوید و آنها را واسطه طلب رحمت از اهورامزدا سازد. با چشم دل خدا را بنگرد، خدایی که هستی بخش و دانای مطلق است، داداری که در مهر و رحمت، عشق و محبت، راستی و پاکی و اندیشه نیک و... می توان او را دید... این پروردگار آسمانها برای آن شبان همانقدر از جلال و عظمت و لطف و کرامت برخوردار است که خدای معبود و معشوق عارفان واله و شیدا. تا زمانی که واسطه و دلال زمینی به امید کاسبی و یا حفظ موقعیت خود از راه تحمیل و تحمیق حرکت و شکوفایی انسانها را سد نکرده و مردم را از لذت درک لطافت اندیشه پاک و عمل نیک محروم نساخته است و با بار کردن مشتی آداب و رسوم و شعائر تشریفاتی مقصد اصلی دین را که تربیت انسانهای با فضیلت و متحرک و نیکوکار است منحرف نکرده، ساده ترین برداشت افکار مصلحین حقیقی و به خصوص پیام زرتشت، سازنده و مفید خواهد بود. آن چه پیام زرتشت و یا هر مصلح دیگری را فاسد و یا متحجر می سازد، اعمال قدرت کلیسایی است، که اتفاقاً زرتشت با آن مخالفت اصولی نموده است.
خدا به زبان طبیعت است و آثار او قوانین و نظام آفرینش و مسیر او شاهراهی که به سوی فضایل و کمال انسانی امتداد دارد.
ما امروز از حوادث زمان زرتشت آگاه نیستیم، مسلماً او هم با همراهان و مردم جامعه خود به زبان فانتزی و تخیلی نیز سخن گفته و گاه گاه مردم را از عالم خشک و عملی واقعیت به جهان رویا و خیال برده است ولی از مقایسه گاتها و وداها می توانیم در یابیم که بر خلاف وداها زرتشت هرگز اطرافیان را در عالم رویا رها نساخته و سعی کرده است آنها را به جهان واقعیت باز گرداند و در روی زمین محکم زندگی به آنان تعلیم حیات انسانی و حرکت سازنده و شادی بخش دهد. اما متأسفانه اوستای متأخر دارای این اصالت نیست و بیشتر با اوهام و خیالات سروکار دارد تا واقعیات زندگی.
باید متذکر شوم که فرهنگ و تمدن جوامع بشری به صورت درختانی مجزا و دور از هم در یک صحرای پهناور رشد نمی کنند، بلکه به شکل بنای عظیمی که دائماً در حال تحول و تکامل است شکل می گیرند و در همه این نوسازیها از مصالح و سنگهای بخشهای قدیمیتر بهره گیری می شود. آن چه ممکن است کاملاً نو و یگانه به نظر رسد شکل استفاده از این مصالح و طرز تنظیم آنها در یکی از جناح های این ساختمان است.
در انتهای این مبحث لازم است که در مورد تأثیر دین زرتشت در ادیان دیگر به خصوص ادیان ابراهیمی که دین یهود پایه گذار آن است، ذکر شود که برا ی طولانی نشدن و خسته کننده نشدن بحث نمونه ها در مورد دین یهود کافی است و از آوردن نمونه از دیگر ادیان ابراهیمی تا حدی خودداری شده زیرا ادیان ابراهیمی در بسیاری از موارد با یکدیگر شباهت دارند و به خصوص چون دین یهود پایه ادیان ابراهیمی( یهود، اسلام و...) بوده، توسط معتقدات یهودیان در آنها نیز تأثیر نموده است و به ترتیب بر یکدیگر اثر گذار بوده اند و نیازی به آوردن نمونه تکراری نیست.
نکته دیگر که لازم به ذکر است این است که دین کلیسایی زرتشتی و شعائر آن قرابتی با پیام اصیل زرتشت ندارد، هر چند که بن مایه های زیادی از آن در خود دارد.
از اهورامزدا برای تمامی انسانها آرزوی خوشبختی، رسایی، مهر و نیک نامی دارم و از او خواستارم که مرا از خرد پاک و اهورایی خود بی بهره نسازد.
یهوه خدایی است حسود و عصبانی و قهرآلود. باید برای او قربانی برد و با آداب و رسوم و شعائر خاص به ستایشش پرداخت. اوست مالک سرنوشت قوم خویش و آنها اراده ای در مقابل او ندارند. اگر به میثاق خود به شایستگی عمل نکنند به آتش غضبش خواهند سوخت و به نابودی و هلاک دچار خواهند شد. در حالی که گاتها با اسطوره های تورات بیگانه است و اهورامزدا خدای جهان است نه خدای قوم آریاییان. انسانها در نظر زرتشت آزاد آفریده شده و با اختیار باید راه خویش را برگزینند. سرنوشت انسان به دست خود اوست و افکار و اندیشه و عملش بهشت و جهنم او را بر پا می دارد. وجدان آرام بالاترین پاداش و درون تیره و ناآرام شایسته ترین کیفر است.
بین پیام زرتشت و تورات هیچ گونه قرابتی نیست و آنچه روحانیون یهود به نام موسی در تورات بیان داشته است متأثر از فرهنگی به کلی غریبه با فرهنگ گاتها است.
اما با بررسیهای دقیقی که در قرن بیستم به عمل آمده مسلم شده است که پیام زرتشت غیر مستقیم در ادیان دیگر مؤثر واقع شده است. در اوستای متأخر که مذهب جامعه هخامنشیان و ساسانیان بر آن بنا شده است، از پیام زرتشت اثر بسیار کمی وجود دارد( البته در زمان هخامنشیان خلوص بیشتری داشته). هنگامی که بابل به تصرف ایرانیان درآمد و با یهودیان تبعیدی برخورد نمودند، دین اوستایی در عقاید یهودیان تأثیر شدیدی نمود. در بخشهای تورات که پس از این برخورد شکل گرفته اند تأثیر دین ایرانیان را می توان مشاهده کرد.
زهنر معتقد است که نفوذ دین زرتشت در دین یهود به خصوص از مطالعه الواح کشف شده در بحرالمیت بهتر روشن می شود. در معتقدات این فرقه موارد زیادی یافت می شد که با دین زرتشت شباهت داشت. در برداشت شیطان این فرقه تحت تأثیر عقاید ایرانیان قرار گرفته اند. در الواح بحرالمیت آمده است که چگونه یهوه دو روح آفرید، روح راستی و روح شر که یکی به نور وابسته است و دیگری به ظلمت. همه شرارتها از فرزندان روح شرورند که سعی می کنند فرزندان راستی را منحرف سازند.
یهوه از روح شر تا ابد متنفر است و از همراهیش منزجر، ولی روح راستی را تا ابد دوست داشته و با او همراه است( تورات فقط بخشی از عهد عتیق است).
زهنر معتقد است این مطالب که در تورات وجود نداشته مسلماً از اوستا اقتباس شده است ولی برداشت زرتشت بسیار عاقلانه تر می باشد زیرا روح شریر را او از ابتدا بد نیافرید بلکه او با اختیار زشتی را برگزید. او می نویسد با مقایسه دکترین زرتشت در مورد کیفر و پاداش در آخرت با مسیحیت می توان به طور یقین نتیجه گرفت که مسیحیت از زرتشت متأثر گردیده است هر چند شکل بهشت و جهنم دین مسیح به کلی با گاتها اختلاف دارد. او اشاره می کند به تحول در دین یهود پس از برخورد با زرتشتیان و می نویسد که ما یکباره در بیانات دانیل(20/12) می بینیم از برخاستن مردگان سخن گفته می شود که برخی از آنها حیات جاودان و بعضی مجازات ابدی می یابند. زهنر فریسیان را بسیار متأثر از عقاید ایرانیان دانسته و معتقد است نام آنها نیز به دلیل همین شباهت عقیدتی فریسیان( فارسیان) شده است.
زهنر معتقد است: (( آنچه در پیام زرتشت زنده و حیات بخش بود از جانب یهودیان به مسیحیت منتقل شد در حالی که آنچه بی اهمیت بود به وسیله ساسانیان نظام نامه وار مدون گردید به طوری که دین زرتشت خلوص خود را از دست داد و منجمد و بی مغز شد)).
زولستر معتقد است در دین زرتشتی برای اولین بار بهشت و جهنم مطرح شده و ادیان دیگر( ادیان ابراهیمی که پایه گذار آن دین یهود است) از آن اقتباس کرده اند.
میلز معتقد است که دین زرتشت در آیین یهود اثر گذاشته است و به خصوص در زمان تبعید یهودیان، فریسیها یک طبقه برجسته از یهودیان بودند که بیشتر تحت تأثیر دین ایرانیان قرار گرفته بودند و در معتقداتشان به خوبی می توان این تأثیر را دریافت. توسط همین فریسیان آیین زرتشت در مسیحیت نفوذ یافته است.
پروفسور دوش گیمن به کتاب قضات در تورات باب 9 آیه 23 استناد می نماید که در آنجا روح شرور و خبیث خداوند، به شائول حمله می کند. به عبارت دیگر یهوه دارای دو روح نیکو و شرور است. او معتقد است که این موضوع از دین ایرانیان اقتباس شده و نمونه آن نیز در طومارهای بحرالمیت دیده می شود. او برخی از این طومارها را که در نیمه دوم قرن اخیر کشف شده است، چنین اقتباس می کند: (( همه آنچه موجود است و بوجود خواهد آمد از خدای داناست... او آدمی را آفرید تا بر جهان فرمانروا باشد و برای او دو روح ساخت تا هنگامی که به سوی خدا رجعت می کند با او باشد. آنها ارواح راستی و دروغند. در جایگاه نور سرچشمه راستی است و ریشه دروغ در سرچشمه ظلمت. فرمانروایی بر همه فرزندان راست کرداری با شهریار روشنی است که در راه نور گام بر می دارند، گمراهی فرزندان راستی همه در دست ظلمت و فرزندان اوست... از این دو روح همه فرزندان انسان ریشه گرفته اند و از جدایی آنها گروههای مردم میراث می برند. مردم در راه این دو روح طی طریق می کنند. اما خدا در خرد با شکوه خویش دورانی برای ویرانی تعیین کرده و به هنگام موعود به کیفر خطاهای فرزندان ناراستی همه آنها را نابود خواهد کرد و آنگاه راستی در جهان آشکار می شود)).
فرقه اسنیان به سرنوشت معتقد بودند، زوزفوس مورخ مشهور یهودی نزدیک به زندگی مسیح می نویسد: (( اسنیان بر آنند که سرنوشت بر همه چیره است و هیچ واقعه ای روی نمی دهد مگر آنکه در سرنوشت آمده باشد)).
گیمن و بسیار ی از محققین دیگر معتقدند که پل چینود یا پل پاداش دهنده(جدا سازنده) را یهودیان از زرتشتیان اقتباس کرده و بعد نیز به پل صراط مبدل شده است( که این اقتباس به وسیله یهودیان وارد دیگر ادیان و ادیان ابراهیمی شده).
ویتنی پژوهشگر نامدار آمریکایی معتقد است که مذهب ایرانیان در دنیای قدیم پیشرو بوده و حتی یونانیان از آنها درس گرفته اند. او می نویسد که از مذهب زرتشت یهودیان بهره گرفته و عیسی خواه انسان و خواه خدا، از آن پیروی نموده و همان را موعظه کرده و روی آن ایستادگی نمود تا در بالای صلیب به خاطرش جان داد. البته این افتخار و شرف بزرگی است برای کسی که در عقیده خود پافشاری نموده و در راه آن جان داده است ولی از برای عیسی و دیگران ممکن نبود آیینی را که زرتشت در سه جمله اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک بیان کرده است، بهتر و پاکتر از او توجیه نمایند.
آیا این سه جمله شامل همه چیز نیست و اساس کلیه مذاهب شمرده نمی شود؟ آیا ممکن است یکی از مرسلین پارسا چیزی بر آن بیفزاید؟ شاید کسی در جواب بگوید آری عشق مسیحا را نیز می توان ضمیمه این اصول کرد. اما کسی که دارای اندیشه نیک و پاک است نه تنها به عیسی که به سراسر جهان و خالقش عشق می ورزد. کسی را که اندیشه پاک است دلی هم پاک دارد. همیشه اندیشه نیک اساس و بنیان حقیقی گفتار و کردار نیک است.
فیلیسین شاله می نویسد که: (( دین زرتشت در آیین جِین و بودا هنوز نفوذ و تأثیر نموده و آزادی انتخاب در دین، احتراز از قربانی خونین، و احترام به زندگان از اصول هر سه دین و از اصطلاحات زرتشت است)).
آلتهیم معتقد است: (( نظیر سخن زرتشت را در بین پیمبران یهود می توان یافت و این اتفاقی نیست بلکه از وحدت خواست مذهبی آنان سرچشمه می گیرد، آنها همه در یک چیز شریکند و آن این است که خدا را در یک عمق و ژرفای خاصی، که تا آن روزها ناشناخته مانده بود، درک می کردند و سعی در این داشتند به شکلی که از او ساخته شده بود صفا و خلوص بخشند. آنها می خواستند الوهیت را از آن جامه رنگارنگ که میتولوژی بر او پوشانده بود، آزاد ساخته و در عظمت پرشکوه خود ارائه دهند)) ( بررسی های انجام شده نشان می دهد که قبل از برخورد با ایرانیان تورات درباره یهود قضاوت دیگری داشته است).
ویدن گرن معتقد است وجود تقاویم هخامنشی در سرزمینهای دیگر که پایه اوستایی داشته و نامهای اوستایی در آنها به کار برده شده است، گواه روشنی است بر نفوذ دین زرتشت در این نواحی البته برخی نیز معتقدند که در این تقاویم مفاهیم اوستایی با دین زروانیان و مغان مخلوط شده است.
ویدن گرن می نویسد که در زمان پارتها نفوذ مذهبی دین زرتشت به خاور نزدیک توسعه می یابد.
اشاتولوژی و اپوکالیپسی همیشه در مذهب ایرانیان نقش مهمی بازی کرده است ولی در این زمان این معتقدات در بین النهرین، فلسطین، سوریه و... منتشر گردید و همه جا به خصوص از طرف یهودیان با اشتیاق پذیرفته شد. او معتقد است(( اشاتولوژی مزداپرستان و عقاید آنها درباره روح و حیات پس از مرگ و پاداش اخروی در دین یهود مؤثر واقع گردیده و با مکاشفه ای که از تورات به ارث برده بودند آمیخته شد)).
داوسون یک لیست بیش از صد مورد ذکر می کند که در آن مذهب زرتشتیان با آنچه امروز به نام دین یهود، مسیح و... ارائه می شود، شباهت دارد.
بسیاری از این موارد به طور مسلم پس از دوران تبعید در دین یهود پذیرفته شده و سپس به دین مسیح و... منتقل گردیده است( ادیان ابراهیمی).
کارتر معتقد است که امید قوم یهود به آتیه،ارتباط مستقیم داشت با خشنودی یهوه در روی زمین و افتخارات قوم اسرائیل. (( حیات آینده یهودیان بسیار نامشخص بود ولی هنگامی که با ایرانیان تماس حاصل کردند برای اولین بار عقیده به جاودان بودن روح شکل قطعی به خود گرفت و امید به حیات آینده در آنها بیدار شد و پاداش نیکوکاران و مجازات بدکاران قوت یافت)). او می نویسد: (( تحقیقات دقیق حاکی است که اصول دین زرتشت قبل از تماس با یهودیان شکل گرفته بوده است و به احتمال قوی از جانب دین یهود نفوذی در آن نشده است)). به نظر کارتر پس از تبعید یودا یک ناحیه ایرانی شد و تا حمله اسکندر نیز باقی ماند و به عبارت دیگر یهودیان دو قرن تماس مستقیم با ایرانیان داشته اند. یهودیان یهوه را به صورت خدای قبیله خود تصور می کردند و برخی نیز او را خدای طوفان می دانستند. او خدای واحد برای جهانیان نبود بلکه خدای خاص بنی اسرائیل به شمار می رفت و به همین جهت نیز آنها موظف بودند فقط به او خدمت کرده و به خدایان دیگر خدمت نکنند. کارتر یهودیان را در دوران قبل از اسارت و تماس با ایرانیان هونوتئیسم در مقابل مونوتئیسم می نامد( یعنی آنها که فقط به یک خدا برای خودشان معتقد بودند نه یک خدای عمومی برای جهان). این برداشتی است که اغلب محققین عهد عتیق بیان داشته اند.
او می نویسد بنی اسرائیل همه بدبختیها و موفقیتهای قوم خویش را به یهوه نسبت می داد و رضایت و خشنودی او را عامل تعیین کننده می دانست. آنها برای تأمین نظر یهوه با تقدیم هدایا و قربانی و بجا آوردن مراسم و آداب و شعائر خاص به یهوه خدمت می کردند ولی به مسائل اخلاقی کمتر اهمیت می دادند. به عبارت دیگر با اجرای اعمال پسندیده و اخلاقی ایمان کسی به اثبات نمی رسید، بلکه فقط انجام آداب و رسوم و شعائر و تشریفات و تقدیم قربانی مناسب شرایط ایمان بود. کم کم نبی های اسرائیلیان به یهوه صورت کلی و جهانی داده و او را عادل و مهربان خواندند.
پس از قرن هشتم ق.م. به تدریج تصور جهانی یهوه پدیدار شد و به خصوص پس از تبعید و تماس با ایرانیان این تصور قوت گرفت در حالی که بر عکس بین ایرانیان این توحید روحانی و اصیل در همان ادوار رو به زوال رفت. کارتر معتقد است که یهودیان از این برداشت عالی مزداپرستی هنگام تبعید بسیار متأثر شده و آن را در دین خود وارد ساختند و صفات اهورامزدا را برای یهوه برگزیدند.
ویل دورانت معتقد است که ایده جهنم و بهشت و پاداش و کیفر و نزاع بین نیکی و شر و غلبه نیکی بر بدی را یهودیان از زرتشتیان اقتباس کرده اند.
گلازناپ محقق آلمانی به تفصیل درباره دین یهود بحث کرده و به خصوص صفات یهوه را در تورات تجزیه و تحلیل کرده است، او به نکاتی اشاره می کند که قبل از متأثر شدن از دین زرتشت در تورات به آنها برخورد می کنیم، برخی از این برداشتها حتی پس از تبعید نیز در کتاب عهد عتیق باقی مانده است(اصولاً مفهوم دین و تقوی و پرستش خداوند در مکتب زرتشت و دکترین تورات به کلی متفاوت است و اگر در پیام زرتشت انسانیت، اخلاق حسنه و فضایل انسانی معرف مزداپرستی، و عمل نیک پایه تقوی و ایمان است، در تورات اصولاً دین مفهوم دیگری داشته و انجام تشریفات و شعائر بدوی و ابتدایی مشخصه ایمان به یهوه است. آنچه در تورات اصولاً مورد توجه قرار نگرفته اخلاق حسنه و فضایل و کمالات انسانی و تکامل روحی اوست. پس از تورات به تدریج نبی های اسرائیلی به این اصول توجه کرده اند ولی هرگز به کمال پیام زرتشت دست نیافته اند.) برای مثال به چند نمونه از صفات یهوه که گلازناپ از کتاب مقدس یهودیان نقل کرده اشاره می کنم:
خدای تورات غضبناک و آتشین مزاج است.
خدای اسرائیلیان به غارت و جنگ علاقمند است و قتل و عام کودکان و زنان را تأیید می کند.
یهوه نژادپرستی را صحه می گذارد.
یهوه متعصب و بی گذشت است.
حال اگر گاتها را بررسی کنیم نه تنها از این صفات کوچکترین نشانی در اهورامزدا نمی بینیم بلکه فروزه های او راستی، حقیقت، اندیشه نیک، مهر و محبت و فروتنی و... است. این مقایسه می رساند که گاتها به هیچ وجه نمی تواند از تورات متأثر شده باشد(اصولاً با اثبات تقدم گاتها بر تورات بحث درباره متأثر شدن گاتها از کتاب مقدس یهودیان غیر ضروری است).
بسیاری از محققین هفت فرشته عرش یهوه، که پس از تبعید در برداشتهای آنها شکل گرفت، یعنی جبرئیل، میکائیل، رفائیل، اسرافیل، عزرائیل، اوهیل و اوریل را انعکاس امشاسپندان زرتشتیان و چهار ملک مقرب را اقتباس از چهار فروزه اصلی اشا، وهومنه، خشترا و آرمئیتی می دانند.
اگوست فون گال نویسنده و مترجم و مفسر تورات عبری سامریان، که دانشمندی آلمانی و مؤمن به کلیسا و تورات یهودیان است، در کتاب مشروح و مفصلی، تأثیر دین زرتشت در دین یهود را بررسی می کند. بازگو کردن خلاصه این تجزیه و تحلیل، حتی به اختصار، خود محتاج به بخش کاملی است که از عهده خارج است. فقط از نظر اطلاع به برخی از نظریات او اشاره می کنیم:
فون گال می نویسد: (( اگر نبی های قبل از تبعید انتظار مسیح و نجات بخشی را نمی شناختند، و اگر آنچه از اشاتولوژی در کتب آنها آمده واقعی و ناب نیست بلکه دارای منشأ پس از تبعید می باشد، پس علت ظهور یکباره آن چه بوده است؟ این سوال دائماً مرا به خود مشغول می ساخت، علاوه بر این اثر فرهنگ ایرانی که در دوران رومی- یونانی بر یهودیت اعمال شده و به طور عموم مورد قبول واقع شده چگونه توجیه می شود؟... یک اشتغال عمیق و دقیق به منابع مذهبی پارسیسم مرا یاری کرد به این واقعیت معرفت یابم که یهودیت از دوران کوروش تحت تأثیر عقاید مذهبی پارسیسم قرار گرفته بوده است)).
به تحقیق فون گال همین اعتقاد به منجی و سوشیانت، که از ایرانیان اقتباس شده بود، رفته رفته چنان قوت گرفت که بالاخره در یک گهواره جدید مسیحیت را بوجود آورد. به عبارت دیگر حتی مسیحیت من غیر مستقیم زاییده فرهنگ ایرانی است. فون گال با اشاره به بررسی محقق آلمانی، گ. هولشر درباره کتاب پنجم موسی(دئوترونویوم) که ثابت نمود کتاب قوانین مجدد یهودیان در دوران تبعید شکل گرفته است، و یک تجزیه و تحلیل مفصل نتیجه می گیرد که: (( اگر یهودیت پس از تبعید خود را هر چه بیشتر به صورت یک دین وابسته به قانون تحول بخشید، در حقیقت این عملی بود که قبل از آن در دین زرتشت انجام می شد. نقاط برخورد و تشابه در این دو دین بسیار وجود داشت)). او می نویسد که قانون و دستورات مفصلی که در عهد عتیق وارد شده و یهودیان را به صورت قومی متهد و قانوندان معرفی کرد تحت تأثیر مستقیم ایرانیان بوجود آمده است به طوری که: (( انسان از خود می تواند سوال کند آیا پارسیسم با شدت و غیرت در تحول دین اسرائیل به یهودیت یا دین قانونمند مؤثر نبوده است؟)).
فون گال با تجزیه و تحلیل گاتها به این نتیجه می رسد که: (( ایجاد یک نظام الهی که در آن بر دروغ پیروزی حاصل شده مهمترین هدف زرتشت بوده و پیمبر پیروان راستی را برای کمک به تکمیل این نظام فرا می خواند)). تکمیل این حکومت نیک(وُهوخشَترَ) هدفی است که برای تحول و تکامل جهان لازم است و زرتشت به جدیت آن را دنبال می کرده و با تمام قوا در وصول به آن کوشش می نموده است. این هدف نزد زرتشت یک عظمت اشاتولوژی می یابد. همین مژده فرحبخش است که خداوند به مؤمنین وعده داده است(گاتها، یسنا 31، بند10) و در این نظام همه موجودات کمال خواهند یافت(گاتها، یسنا34، بندهای 3،15).
و بالاخره می نویسد که: (( این حکومت خدا در محتوی و مفهوم به نزدیکترین شکل با مفهوم یهودی- مسیحی قرابت دارد و در موعظه های زرتشت بزرگترین نقش را به عهده می گیرد. این برای اولین بار در تاریخ ادیان است که چنین مفهومی ظاهر می شود تا بعدها در امتزاج با تصور یهودی از(( سلطنت الهی یهوه)) دیگر از آن جدا ناشدنی گردد)).
اختلاف برداشتهای تورات قبل از تبعید و پس از آن به حدی است که بعضی از دانشمندان چون سِلین به این فرضیه متوسل شده اند که اسرائیلیان موسای واقعی را کشته اند و دین او را با دین یهوه، که متعلق به اعراب مدیانیت در جنوب فلسطین ناحیه قادش است، آمیخته اند. دین واقعی موسی اعتقاد به یک خدای واحد بوده که مظهر عشق و عدالت و نظام است. پس از تبعید یهودیان به این امید متوجه شدند که موسای کشته شده مجدداً از دنیای مردگان برخاسته و رستاخیز کند و آنها را نجات بخشد. این امید سبب شد که مجدداً به همان افکار موسای قدیم بازگشتند و خدای قهار و حسود و تنگ نظر خود را به خالق مهربان و با گذشت و عادل مبدل سازند!
زیگموند فروید دانشمند شهیر روانشناس یهودی الاصل نیز یک چنین نظریه ای را مطرح ساخته و دو موسی در نظر می گیرد که یکی موسای مصری است. او دینی مقتبس از ایخناتون فرعون موحد مصری ارائه کرد و خدای او همان آتون مهربان و رحیم و جهانی بوده است. موسای دوم در مدیانیت و ناحیه قادش می زیسته و داماد یترو کاهن اعظم دین یهوه بوده است. یهودیان افکار این دو موسی را با هم تلفیق کرده اند. یهوه مدیانیت خدایی قبیله ای، حسود، غضبناک، جابر و خشمناک بوده، در حالی که خدای موسای مصری همان آتون بوده است که رحیم و عادل و باگذشت و جهانی است. سرخوردگیهای قوم اسرائیل و شکستهای آنها سبب شد که((بالا خره رفته رفته با نفوذ نبی های یهودی یهوه همان صفات آتون را بیابد و جهانی و روحانی شود و به عبارت دیگر خدای واقعی موسی یا آتون بر یهوه مدیانیت غلبه کند))!
دانشمند دیگری چون پ. ولتس آلمانی نیز نظریاتی شبیه همین عقاید اظهار کرده و معتقد است که خدای موسی ابتدا در گفته ها و افکار نبی ها شکل واقعی خود را ارائه داده است.
تشریحی که از دین یهود دانشمندان انجام داده اند نشان می دهد که تحول دین اسرائیلیان و به قول فون گال، تبدیل این دین به یهودیت، آن گونه که اکنون شاهد آن هستیم، مدیون برخورد با ایرانیان و متأثر شدن از دین و فرهنگ آنان است.
چنانکه دیدیم به تدریج به اثبات می رسد که اکثریت قریب به اتفاق رسالات دینی اسرائیلیان و به خصوص تورات، در دوران پس از تبعید شکل گرفته و تنظیم شده و یا تکمیل و ترمیم شده است. در آثاری که هنوز از دوران قبل از تبعید باقی است به وضوح قبیله ای و قومی بودن دین اسرائیلیان و شباهت آن به ادیان کنعانی و بین النهرین مشهود است و خدای قبیله ای، حسود، وحشتناک و انتقامجوی یهوه با مشخصات انسانی و کنعانی- اسرائیلی خود جلوه می کند، در حالی که اهورامزدای رحیم و عادل و مهربان و با گذشت و جهانی، که دوست انسانهاست، در سراسر تاریخ دین زرتشت، حتی در منحرف ترین ادوار آن، از اصول کلی و پایه ای این دین بوده است. تحول برداشت کنعانی- اسرائیلی یهودیان پس از تبعید بیش از همه مولود برخورد دو فرهنگ مختلف ایران و اسرائیل است نه مولود افسانه های موسای مصری و موسای مدیانیت و فرضیات دیگری شبیه آن.
تأثیر افکار زرتشت و به خصوص مذهب اوستایی را در متفکرین یونانی، بسیاری از محققین نظیر ایزلر، ریتسن اشتین، شدر، یگر و... مسلم می دانند و حتی برخی معتقدند که هراکلیت نظریاتش را از دین مغان اقتباس کرده و افلاطون نیز از افکار آنان متأثر شده است. نظریه نزاع اضداد را که در بین حکمای یونان رواج داشته است و متفکرینی چون اناکسیماندر،هراکلیت، فیثاغورثیان، سقراط، هزیود و... به آن معتقد بوده اند، اثر دین ایرانیان و نزاع شر و خیر توجیه کرده اند. هراکلیت در ضمن معتقد بود که گوهر قانون و نظام جهان یا نوموس و لوکوس آتش است و چون در اوستا آتش معرف اشا یا قانون و نظام خلقت بود، نظر هراکلیت را اقتباس از اوستا حدس می زنند. جالب است که این متفکر نیز با قربانی خونین، که در آن ادوار رواج داشت، سخت مخالف بود و تجسم انسانی خدایان یونان را مسخره می نمود و با همه شعائر و آداب مذهبی مخالفت می کرد و معتقد بود که جسد را نباید به خاک سپرد، که همه این نظریات با اوستای متأخر بسیار شباهت دارد.
هزیود جهان را عرصه پیکار اضداد می داند که بالاخره با پیروزی زئوس و چیره شدن داد بر ستم پایان می یابد. این برداشت بسیار شبیه نزاع خیر وشر و پیروزی اهورامزداست و غلبه راستی بر دروغ...
در مورد مسیحیت هیچ گونه شکی نیست که میتراپرستی یا آیین قدیم آریاییان و ایرانیان در آن بسیار مؤثر بوده و تقریباً همه شعائر و آداب دین مسیح اقتباس از آن است. میترائیسم با دین زرتشتی کلیسایی(پیام زرتشت و اصل دین با دین زرتشتی کلیسایی تفاوت دارد) درآمیخت و به صورت یک مذهب جهانی تا قرنها پس از ظهور دین مسیح در اروپا و روم رواج داشت. شعائر دین مسیحیت کاملاً ساخته کلیسا و تشکیلات مذهبی روم می باشد که در تماس نزدیک با مذهب ایرانیان و میترائیسم بوده است. از جمله شعائر عاریتی کلیسای مسیحیت عبارتند از:
در مراسم عشاء ربانی به کار بردن نان و شراب (در دین زرتشتی کلیسایی، دراونه و هئومه یا هوم)، غسل تعمید، آب مقدس، اعتراف به گناهان، صعود مسیح به آسمان(صعود میترا به آسمان)، عید فصح یا اردیبهشت میترائیسم، ناقوس کلیسا (در پرده برداری از مجسمه میترا زنگ به صدا در می آوردند)، روز یکشنبه یا روز مهر( که همان زُن تَگ آلمانی و سان دی انگلیسی است)، رستاخیز و داوری مسیح، اعتقاد به روح، تولد مسیح از مادر باکره، حضور شبانان در تولد مسیح، وساطت عیسی برای گناهان، شمعدان هفت شاخه، اصطلاح پدر و پدر مقدس( استاد مهری دینیان نیز پدر نامیده می شد)، علامت بره، روز تولد مسیح( 25 دسامبر تولد میترا بوده است) و...
ولی در ضمن باید تأکید کرد که این شعائر و آداب هیچ گونه ارتباطی با پیام زرتشت ندارد.
دین زرتشت غیر مستقیم در کلیه مذاهب بزرگ اثر گذاشته است، زیرا همه آنها پس از تنظیم گاتها شکل گرفته اند و به خصوص چون دین یهود پایه ادیان ابراهیمی( یهود، اسلام و...) بوده، توسط معتقدات یهودیان در آنها نیز تأثیر نموده است.
قدمت گاتها اجازه نمی دهد که از تأثیر ادیان بزرگ دیگر در پیام زرتشت نشانه ای بیابیم. اصولاً زبان و آداب و رسوم و شعائر مذهبی و فرهنگ یک قوم در معتقداتی که در محیط زندگی آنها رشد می کند مؤثر است. با یک مطالعه سطحی از وداهای اولیه، که تنها باقیمانده عقاید جامعه زرتشت است و مقایسه آن با گاتها به این نتیجه می رسیم که نشانه های بسیار زیادی از جامعه زرتشت در پیام زرتشت می توان یافت، ولی آنچه بسیار جالب است نحوه برخورداری زرتشت از فرهنگ جامعه است. زرتشت از اصطلاحات و برداشتهای مذهبی مردم بهره گیری کرده ولی در بکار بردن آنها، مفهوم این اصطلاحات را با فرهنگ خاص خود تطبیق داده است. زرتشت پایه گذار یک فرهنگ نوین است که فقط در ظاهر با فرهنگ قدیم شباهت دارد ولی مغز و هسته اصلی به کلی با آن متفاوت است. در بعضی از جهات حتی در پوسته خارجی نیز با آن اختلاف دارد. زرتشت برای آن که از ذخیره حافظه ای و معنوی مردم بهره گیری نماید اصطلاحات آشنا را به کار برد، ولی با مهارت قابل توجهی قیافه ای کاملاً نو برای آنها ساخت و گاهی هم مفهومی متضاد. انسان گاتایی کاملاً با انسان ودایی متفاوت و حتی مخالف است. دیو در زبان جامعه ودایی مقدس و موجودی قابل پرستش است ولی در فرهنگ زرتشت مظهر زشتی و انحراف و دروغ است. ییما(جمشید) قهرمانی قابل ستایش است ولی در گاتها آنکه به ناحق شهرت یافته و مستحق نکوهش است. هوم در ودا مائده آسمانی است و شراب خدایان و در نظر زرتشت مشروب کثیف و شر انگیز. قربانی گاو برای میترا از شعائر مقدس و مورد احترام است ولی زرتشت آن را محکوم و مطرود می سازد. از دنیای رنگارنگ و پر از خدایان ودایی در گاتها اثری نیست و سرنوشت انسان به جای آن که در مثلث شعائر- کاهن- خدا تعیین گردد در دست انسان و در اختیار و اراده اوست و مثلث اندیشه، گفتار، کردار نیک راه او را مشخص می سازد. غیر از این اختلافات، کلمات و اصطلاحات نیز شکل دیگری می یابند. کلمات اشه(رته)، وهومن، خشترا و... در دین ودایی همه اصطلاحات شعائری است که فاقد مفهوم عمیق اخلاقی می باشند. عمل به آنها مطرح نیست بلکه در رابطه با شعائر و آداب و رسوم بکار می روند، ولی در گاتها پایه های اخلاقی تربیت انسان گاتایی شده و فضایل اصلی جامعه می گردند. این مفاهیم که در حافظه مردم به خواب رفته و سکون یافته بودند، توسط زرتشت به منطقه خودآگاه حافظه منتقل شده و حرکت و جنبش می یابند و به صورت عالیترین اهداف انسان متجسم و برجسته می شوند.
دارمستتر مدعی است(شخصی که نظراتش در بین دانشمندان خریداری ندارد) که سه اصل بنیانی زرتشت اندیشه، گفتار، کردار نیک که در گاتها هومت،هوخت، هوورشت است از سه کلمه ودایی سومتی، سوکته، سوکرته که به معنی فکر خوب، کلام خوب و عمل خوب است اقتباس شده! خود دارمستتر می پذیرد که این سه کلمه به صورت یک مثلث وابسته به هم هیچگاه در وداها استعمال نشده است و از بکار بردن آنها نیز یک اصل اخلاقی مورد نظر نبوده، بلکه به صورت کلمات تشریفاتی در دعاها و وردها به کار می رفته است. دارمستتر برای توجیه این اشکال اظهار عقیده می کند که یقیناً در ادوار بسیار دور این کلمات مفاهیم واقعی و اخلاقی داشته و به تدریج در وداها شکل رسومی به خود گرفته است. جالب است که دارمستتر مدعی است گاتها در زمان مسیح نوشته شده! حال آن که وداها در حدود هزاره دوم ق. م. تنظیم شده اند. اگر این جملات در زمانهای بسیار دورتر از وداها دارای مفاهیم اخلاقی بوده اند پس نویسنده گاتها معنی چند هزار سال قبل از تنظیم این سرودها را دوباره زنده کرده است!( البته نیت از بیان نظریه دارمستتر این بود که نشان داده شود این نوشتار به دور از تعصب است و هم چنین دوستان از کلیه نظریات، حتی اشتباه نیز آگاهی یابند، که در گذشته هم ذکر کردم ایشان شخصی است که نظراتش در بین دانشمندان خریداری ندارد).
ولی اصولاً احتیاج به این کوشش ناموفق نیست. زبان گاتها و وداها هم ریشه اند و نه تنها این لغات، که بسیاری از اصطلاحات با هم یکسانند. مهم آن است که زرتشت در پیام خود چگونه از آنها بهره گیری کرده و به چه منظوری بکار برده است. یکی از مهمترین اصطلاحات وداها (( دو)) یا دیو است که در گاتها دَئِوَ می باشد. زرتشت هم دیو را به کار گرفته اما آیا به مفهوم وداها. سراسر گاتها و وداها دارای لغات با ریشه مشترکند. هنر زرتشت همین است که با همین کلمات و اصطلاحات فرهنگ کاملاً نوینی ساخته است.
مثلث تحققی تبدیل اندیشه به عمل در شکل خاصی به کار گرفته شده که با چارچوب فکری و دینی زرتشت مطابقت می کند و در آن زمان به کلی فرد و بی همتا بوده است. این مثلث نتیجه طرز تفکر توحیدی و فلسفی اوست و در مسیر انسان- خدا قابل توجیه است. انسان برای نزدیک شدن به خدا باید به اندیشه نیک و پاک مجهز گردد که نتیجه آن گفتار و کردار نیک است. و انسانی که تجسم این شرایط گردید خدایی می شود و در جامعه چنین انسانهایی همه خوشبخت می گردند. اما در وداها نخست این کلمات با هم به صورت مرکب استعمال نمی شوند و دوم هیچ مفهوم عملی و اخلاقی را نمی رسانند.
در وداها پایه عبادات بر تشریفات و آداب و رسوم معبدی و شعائر قربانی متکی است و همه اوراد و ادعیه و اعمال بر این تشریفات دور می زند، در حالی که در پیام زرتشت کاملاً عکس آن است و همه برداشتها و معتقدات به عمل و واقعیت زندگی باز می گردد و تشریفات به کلی حذف شده است، و اگر اثر کوچکی هم یافت شود جنبه تعلیماتی و پرورشی دارد که هدف آن باز هم عمل می باشد.
مولتون هم در پاسخ دارمستتر می نویسد که به کار بردن این سه کلمه در کنار هم و مفهومی که از آن حاصل می شود بسیار مهم است و این ترکیب یک مثلث ایرانی و متعلق به زرتشت است. او می نویسد: (( در بکار بردن این تریاد( مثلث) از طرف زرتشت می توان به یقین گفت که هیچ نشانی از اینکه او آنها را با آداب و رسوم متحجر ساخته باشد وجود ندارد)).
مولتون معتقد است برای شناخت مفاهیم پیام زرتشت باید آن را از زبان خود او توجیه کرد. او دو عامل شر ونیکی را تابع سه پایه اصلی در حیات بشر می شناسد که همان اندیشه، گفتار، کردار است. عملی و تحقیقی فکر کردن زرتشت را تقریباً همه محققین پذیرفته اند و این ارتباط عملی ایمان و تقوی با زندگی روزانه مردم و برخورد عملی انسانها با یکدیگر به حدی مهم است که به نظر من آن را باید مهمترین هنر زرتشت تلقی کرد. دین ودایی در این مورد بسیار ناقص است و با پیام زرتشت قابل قیاس نیست. در اکثر ادیان جهان اعمال و تشریفات برای رضایت خدا و خدایان است و کمتر به نتایج عملی آن توجه شده است، در حالی که در دین زرتشت کاملاً عکس این برداشت صادق است.
شدر می نویسد، همانقدر که زبان گاتها و سرودهای ودایی به هم نزدیک می باشند مفهوم و محتوای آنها از هم دورند. دایره اندیشه و تفکری که زرتشت در آن حرکت می کند، با اشعار ودایی هیچ قرابتی ندارد. در وداها قربانی مرکز و محور اصلی مذهب است در حالی که در گاتها به کلی این عمل ناپدید شده و از آن اثری نیست. هم چنین از خدایانی که برای آنها قربانی می شد و در وداها اهمیت اساسی دارد، نامی نیست و دنیای مملو از خدایان ودایی در گاتها به کلی ناپدید گردیده است. زرتشت از تمام این عوامل با خبر بود ولی آگاهانه آنها را مسکوت گذاشته است.
با وجود آنکه مخالفت زرتشت با عقاید و آرا زمان خود مسلم است ولی نباید فراموش کرد که در هر دین و آیینی جنبه های پسندیده و مفید به حال جامعه وجود داشته است که از ضروریات و احتیاجات جامعه سرچشمه گرفته، ولی در طول زمان متحجر شده و اثر سازنده خود را از دست داده است. هر مصلحی برای آن که بتواند مردم جامعه را به حرکت درآورد مجبور است از خزانه محفوظات و معتقدات آنها بهره گیری کند. زرتشت نیز مسلماً چنین کرده و اگر بخواهیم ادعا کنیم که او یکسره تمام معتقدات مردم را نفی و باطل ساخته، سخنی به واقع نگفته ایم. زرتشت در قالب همان معتقدات با شکلی کاملاً نو نظر خود را بیان داشته و این هنر جالب اوست. خراب کردن همه موجودیهای فکری و ذهنی یک جامعه آسان نیست و بر پا ساختن بنایی به جای آن، که مورد توجه و پسند مردم قرار گیرد مشکلتر است. در ایجاد بنایی نو به جای ساختمانی کهنه مهم نیست که معمار و سازنده آن از مصالح قدیم بهره گرفته باشد، بلکه چگونگی این بهره گیری قابل اهمیت است. زرتشت همه اصطلاحات و مفاهیم خود را از گنجینه خاطر مردم استخراج می نماید ولی با شکل و ترکیب تازه ای آنها را پیش هم چیده و مجموعه کاملاً نوینی بوجود می آورد که به کلی با ترکیب گذشته متفاوت است.
ما زمانی که گاتها را با دید علمی و فلسفی می نگریم و با زبان منطق و عقل توجیه می کنیم، آن را کاملاً تحققی و عملی و به دور از برداشتهای انتروپومورفیک و متافیزیکی می یابیم، ولی مسلماً این سرودها برای مردم ساده و به زبان آنها صورتی دیگر داشته است. نکته جالب آن است که اگر گاتها به زبان ساده و عامیانه نیز تفسیر و توجیه شود لطافت، ظرافت و قدرت خود را از دست نداده و نیروی سازنده و تربیتی خود را حفظ می کند« مولتون می نویسد: (( اگر هم بپذیریم زرتشت از افکار موجود در جامعه بهره گیری کرده است اصالت با آن کسی است که می تواند طلای کهنه را مجدداً ضرب کرده به سکه رایجی مبدل سازد)).»
هیچ لطمه ای به اصالت پیام زرتشت وارد نخواهد شد اگر شبان ساده دل و با صفایی در آن هنگام که با آهنگ موزون نی خویش گوسفندانش را به گرد خود می خواند با یاد زرتشت در زیر مهتاب سیمگون به آسمان نگریسته و به زبان دل با فروزه های راستی، مهر و محبت و اندیشه نیک، خرد و فروتنی، قدرت و نیروی اراده و... سخن گوید و آنها را واسطه طلب رحمت از اهورامزدا سازد. با چشم دل خدا را بنگرد، خدایی که هستی بخش و دانای مطلق است، داداری که در مهر و رحمت، عشق و محبت، راستی و پاکی و اندیشه نیک و... می توان او را دید... این پروردگار آسمانها برای آن شبان همانقدر از جلال و عظمت و لطف و کرامت برخوردار است که خدای معبود و معشوق عارفان واله و شیدا. تا زمانی که واسطه و دلال زمینی به امید کاسبی و یا حفظ موقعیت خود از راه تحمیل و تحمیق حرکت و شکوفایی انسانها را سد نکرده و مردم را از لذت درک لطافت اندیشه پاک و عمل نیک محروم نساخته است و با بار کردن مشتی آداب و رسوم و شعائر تشریفاتی مقصد اصلی دین را که تربیت انسانهای با فضیلت و متحرک و نیکوکار است منحرف نکرده، ساده ترین برداشت افکار مصلحین حقیقی و به خصوص پیام زرتشت، سازنده و مفید خواهد بود. آن چه پیام زرتشت و یا هر مصلح دیگری را فاسد و یا متحجر می سازد، اعمال قدرت کلیسایی است، که اتفاقاً زرتشت با آن مخالفت اصولی نموده است.
خدا به زبان طبیعت است و آثار او قوانین و نظام آفرینش و مسیر او شاهراهی که به سوی فضایل و کمال انسانی امتداد دارد.
ما امروز از حوادث زمان زرتشت آگاه نیستیم، مسلماً او هم با همراهان و مردم جامعه خود به زبان فانتزی و تخیلی نیز سخن گفته و گاه گاه مردم را از عالم خشک و عملی واقعیت به جهان رویا و خیال برده است ولی از مقایسه گاتها و وداها می توانیم در یابیم که بر خلاف وداها زرتشت هرگز اطرافیان را در عالم رویا رها نساخته و سعی کرده است آنها را به جهان واقعیت باز گرداند و در روی زمین محکم زندگی به آنان تعلیم حیات انسانی و حرکت سازنده و شادی بخش دهد. اما متأسفانه اوستای متأخر دارای این اصالت نیست و بیشتر با اوهام و خیالات سروکار دارد تا واقعیات زندگی.
باید متذکر شوم که فرهنگ و تمدن جوامع بشری به صورت درختانی مجزا و دور از هم در یک صحرای پهناور رشد نمی کنند، بلکه به شکل بنای عظیمی که دائماً در حال تحول و تکامل است شکل می گیرند و در همه این نوسازیها از مصالح و سنگهای بخشهای قدیمیتر بهره گیری می شود. آن چه ممکن است کاملاً نو و یگانه به نظر رسد شکل استفاده از این مصالح و طرز تنظیم آنها در یکی از جناح های این ساختمان است.
در انتهای این مبحث لازم است که در مورد تأثیر دین زرتشت در ادیان دیگر به خصوص ادیان ابراهیمی که دین یهود پایه گذار آن است، ذکر شود که برا ی طولانی نشدن و خسته کننده نشدن بحث نمونه ها در مورد دین یهود کافی است و از آوردن نمونه از دیگر ادیان ابراهیمی تا حدی خودداری شده زیرا ادیان ابراهیمی در بسیاری از موارد با یکدیگر شباهت دارند و به خصوص چون دین یهود پایه ادیان ابراهیمی( یهود، اسلام و...) بوده، توسط معتقدات یهودیان در آنها نیز تأثیر نموده است و به ترتیب بر یکدیگر اثر گذار بوده اند و نیازی به آوردن نمونه تکراری نیست.
نکته دیگر که لازم به ذکر است این است که دین کلیسایی زرتشتی و شعائر آن قرابتی با پیام اصیل زرتشت ندارد، هر چند که بن مایه های زیادی از آن در خود دارد.
از اهورامزدا برای تمامی انسانها آرزوی خوشبختی، رسایی، مهر و نیک نامی دارم و از او خواستارم که مرا از خرد پاک و اهورایی خود بی بهره نسازد.
نظرات شما عزیزان:
مطالبت خیلی خوبه فقط اگه فونت درشتتری انتخاب می کردی خیلی بهتر می شد . با تشکر